بسم الله الرحمن الرحیم
️راه تو را می خواند
امشب تو در خیمه خودت در خواب هستى، زیرا امروز خیلى خسته شده اى ولى من نمى دانم چرا خوابم نمى برد از خیمه بیرون مى آیم نگاهى به آسمان مى کنم هیچ ستاره اى در آسمان نمى بینم هوا ابرى است.
صداى رعد و برق هم به گوشم مى رسد شاید در آن دور دستها هم باران مى بارد.
اللّه اکبر! اللّه اکبر!
صداى اذان بلال است که همه را به نماز فرا مى خواند همه در صف هاى منظّم به نماز مى ایستند.
بعد از نماز سریع خیمهها جمع مى شود، همه آماده حرکت مى شوند.
ما باید از آن مسیر کوهستانى برویم تا از چشم دشمن پنهان بمانیم مسیر حرکت ما سخت تر مى شود باید از سنگلاخها عبور کنیم تا بتوانیم آنها را غافلگیر کنیم.
خداى من! چقدر آب در اینجا جمع شده است!
راه بسته شده است، الآن چگونه از اینجا عبور کنیم؟
تو نگاهى مى کنى و مى خندى و مى گویى: این که چیزى نیست، این آب عمق زیادى ندارد، درست است که پاهایمان خیس مى شود؛ امّا مى توانیم از آن عبور کنیم.
یکى از همراهان ما با نیزه اى به این طرف مى آید او آرام وارد آب مى شود، آب تا زانوى او مى رسد جلوتر مى رود، آب تا سینه او مى رسد
او با نیزه به جلوى پاىِ خودش مى زند، نیزه به زمین نمى خورد، واى! آنجا درّه بزرگى است که از آب پر شده است.
از اوّل فصل زمستان تا به حال، هر چه باران در اطراف باریده است در این درّه جمع شده و دریاچه اى درست شده است.
اکنون چه باید بکنیم؟ دو طرف ما کوهها سر به فلک کشیده اند از کوه که نمى توان بالا رفت باید برگردیم و از راه اصلى برویم؛ امّا از راه اصلى رفتن همان و با خبر شدن یهودیان خیبر همان!!
پیامبر به لطف خدا امیدوار است او مى داند که خدا او را یارى خواهد کرد.
اکنون موقعى است که باید دعا کرد خدا وعده داده است که دوستان خود را یارى مى کند.
پیامبر رو به قبله مى ایستد و دست به دعا بر مى دارد: «بار خدایا! امروز نشانه اى از لطف و رحمت خود را براى ما بفرست همان گونه که پیامبران را یارى کردى».
آنگاه نزدیک آبها مى رود و عصاى خود را بر آب مى زند تاریخ تکرار مى شود موسى علیه السلام وقتى مى خواست از رود نیل عبور کند عصایش را به رود نیل زد رود نیل شکافته شد و بنى اسرائیل از آن شکاف عبور کردند.
من منتظرم آب شکافته شود! امّا خبرى نمى شود نمى دانم چه بگویم
آیا مقام پیامبرِ ما از موسى علیه السلام کمتر است؟ هرگز! مگر عصاى موسى علیه السلام در دست پیامبرِ ما نیست؟ مگر همه آنچه پیامبران داشته اند یکجا در وجود پیامبر اسلام جمع نشده است؟ پس چرا آب شکافته نمى شود؟
صداى پیامبر به گوشم مى خورد:
کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
قسمت دهم
#سرزمین_یاس
سرزمین یاس، قسمت دهم