️بسم الله الرحمن الرحیم
️مادرم نام مرا حیدر نهاد…
لبخند شادمانى بر صورت پیامبر نقش مى بندد.اکنون پیامبر، على علیه السلام دارد، دیگر چه غم دارد
راست گفته اند هر کس على علیه السلام دارد غم ندارد
️ وقتى یک نفر مى خواهد به جنگ برود زِره به تن کرده و کلاه خود بر سر مى گذارد؛ امّا پیامبر پیراهن خود را براى على علیه السلام اورده است تا به جاى زِره آن را بر تن کند.
️امّا آیا مى دانى چرا پیامبر به جاى زِره، پیراهن براى على علیه السلام آورده است؟
این یک پیراهن معمولى نیست، یک تاریخ است که حکایتى شنیدنى دارد:
این پیراهن در اصل از حضرت ابراهیم علیه السلام است، هنگامى که نمرود مى خواست ابراهیم علیه السلام را به جرم خداپرستى در آتش اندازد، جبرئیل به زمین آمد تا بزرگ پرچمدار توحید را یارى کند.
جبرئیل براى ابراهیم علیه السلام ، لباسى بهشتى آورد که ابراهیم را از هر بلایى حفظ مى کرد و به دلیل پوشیدن همین پیراهن بود که ابراهیم علیه السلام در آتشِ نمرود نسوخت
این پیراهن از پیامبرى به پیامبر بعدى به ارث رسید و در زمانى، پیراهنِ یوسف علیه السلام شد.
اکنون پیامبر آن را به على علیه السلام مى دهد تا به میدان جنگ برود.آیا مى دانى این پیراهن نزد او و فرزندانش باقى خواهد ماند؟
وقتى آخر الزمان فرا برسد امام مهدى علیه السلام ظهور خواهد کرد تا در جهان، عدالت را برقرار کند. امام مهدى علیه السلام در موقع ظهورش، همین پیراهن را به تن خواهد داشت.
اکنون مى دانى این پیراهنى که به تن على علیه السلام است حلقه اتصال گذشته و آینده است.
نگاه کن! پیامبر عمامه
خود را به دور سر على علیه السلام مى پیچد، این عمامه کلاه خود على علیه السلام است
اکنون پرچم را به على علیه السلام مى دهد و مى گوید:
على جان! به سوى دشمن برو و بدان که چهار فرشته همراه تو هستند.
آنها چه فرشتگانى هستند؟
جبرئیل در طرف راست؛ میکائیل در سمت چپ؛ عزرائیل روبروى تو و اسرافیل در پشت سر تو خواهند بود
نصر و یارىِ خدا در بالاى سر توست و دعاى من هم بدرقه راهت است
على جان! وقتى با دشمن روبرو شدى، اسم خود را به نام زبان عِبرى به آنها بگو.
براى چه؟
در کتاب هاى آنها که به زبان عبرى است ذکر شده است که روزگارى، «ایلیا» مى آید و خیبر را فتح مى کند.«ایلیا» همان نام تو، به زبان عِبْرى است.
اکنون پیامبر روى على علیه السلام را مى بوسد و او را روانه میدان مى کند.
على به سوى میدان مى رود، چند قدم دور مى شود و مى ایستد.پیامبر در همه جنگ ها، ابتدا دشمن را به صلح دعوت مى کرد.على علیه السلام مى خواهد بپرسد که یهودیان خیبر را به صلح و اسلام دعوت بکند یا نه؟ زیرا آنها بر ضدّ اسلام فتنه هاى زیادى کرده اند.
وقتى على علیه السلام سؤل خود را مى پرسد، پیامبر جواب مى دهد: «اى على! آنها را به حقیقت اسلام دعوت کن و بدان اگر خدا یک نفر را به دست تو هدایت کند براى تو از تمامى گنج هاى دنیا بهتر است»
على علیه السلام پاسخ خویش را گرفته است، باید ابتدا یهودیان را به اسلام دعوت کند و اگر قبول نکردند به روى آنها شمشیر بکشد.
پیامبر باور دارد که على علیه السلام امروز پیروز این میدان خواهد بود، براى همین به او مى گوید: «اى على! وقتى دیدى که یهودیان از قلعه بیرون مى آیند و به نخلستانها پناه مى برند، جانشان را در امان بدار»
اکنون شیرِ خدا آماده است تا به سوى میدان برود.نگاه کن! پرچمِ عقاب در دست چپ دارد و ذو الفقار را در دست راست!
او چه با شتاب مى رود! لشکر اسلام به دنبال او مى آیند.آنها فریاد مى زنند: «اى على! کمى آهسته تر»؛ امّا على علیه السلام پیش مى رود، گویى اصلاً لشکرى همراه او نیست.
اگر همه لشکر اسلام هم فرار کنند، براى او مهمّ نیست او فقط به وظیفه اش فکر مى کند.او فقط مى خواهد قلعه خیبر را فتح کند….
قسمت بیست و هشتم
کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
#سرزمین_یاس
سرزمین یاس، قسمت بیست و هشتم