سحر اول رمضان
#سحرهای_رمضان
#کوتاه_نوشت
سحر اول …
و رسیـــد فرصت دیدار …
چقدر دلخوشم به داشتنت خــدا !!!
که با همه بی سر و پایی ام،
باز هم در میکده رمضانت راهم داده ای …
?تو همان اله بی همتایِ منی؛
که هزاران بار پناهم داده ای و …
من رمیده ام …
?تو همان معشـــوق بی نظیر منی،
که باز به انتظار خلوتی با من،
ضیافتی یک ماهه،برپا کرده ای …
?آمده ام …
و همه دار و ندارم؛
دل بیــ?ـچاره و شکسته ایست،
که یازده ماه،با دستان خودم،
به دارِ گناه آویختَمـَش …
?آغوش بگشا…
تا یکسال دوری ات را یکجا زار بزنم.
آغوش بگشــا …
تا همین ثانیه های نخست را،
با طعم آغوش تو،آرام بگیرم …
بگذار ساده بگویم؛
من طعم بوسه های تو را
خوب می شناسم …
و بدنبالش تمامِ سال را
به انتظار سحرهای مهمانی ات،
لحظه شماری کرده ام …
?و مــــن؛
دوباره خوشبختی را
در آغــوش تو،
تجربه خواهم کرد….