راز های چاه را در گوششان تکرار کرد
السلام علیک یا امیرالمومنین
صاف و ساده در کنار دخترش افطار کرد
دید تا نان و نمک را، شیر را انکار کرد
بوی یاس آن شب میان خانه بیش از پیش بود
بوی یاس آمد نگاهی بر در و دیوار کرد
دید تا مرغابیان هم مانع راهش شدند
راز های چاه را در گوششان تکرار کرد
تا کمربندش به قلاب در، آن شب بند شد
یاد هجده ساله ی مجروح از مسمار کرد
کل دردش را خلاصه بین یک مصرع کنم
قاتلش را نیمه شب با دست خود بیدار کرد