مارو به هزینه ی شخصی خودش با عزت و احترام به کربلا فرستاد
بهش گفتم : وقتی برگشتیم ولیمه نمی خوایم ، پول خرج نکنین.
اما گوشش بدهکار نبود، کلی برای استقبال از ما زحمت کشیده بود
گوسفند قربانی کرد و همه ی اقوام و دوستان رو ولیمه داد.
به نقل از مادر شهید :
با اینکه جیب پر پولی نداشت اما همیشه حواسش بود به ما بود
اگه پولی به دستش می رسید حتما بخشی از اون رو به من می داد
می گفتم : میثم من راضی ام زهر بخورم اما تو پول به من ندی ، بذار برای خودت مامان جان ….
اما توجهی به حرفم نمی کرد
هرچی بهش می گفتم این قدر پولهاتو خرج ما نکن .تو گرفتاری ، پول نیاز داری
جوابش همیشه این بود : (توکلم به خداست وقتی به شما خدمت می کنم به مالم برکت می ده
اگه در خدمت شما نباشم برکت از دارایی و مالم گرفته می شه
شما کاری نداشته باش ، فقط پول هایی که من می دم رو بگیر
نگران جیب من نباش ، فوقش کم اوردم قرض می کنم. )
شهید میثم نجفی
برگرفته از کتاب : حلمای حرم
دست و دلبازی شهدا.