در حالات یاران پیامبر (ص) آمده است که یکى از اصحاب به نام «ثعلبه» [1] که از طایفه انصار بود؛ با «سعید بن عبدالرّحمن» (که از مهاجران بود) پیمان برادرى داشت؛ در یکى از غزوات «سعید» به همراهى پیامبر صلى الله علیه و آله به میدان جهاد شتافت، و «ثعلبه» در مدینه ماند و به دوست خود اطمینان داد که مشکلات خانواده او را حل مىکند، و از همین رو هر روز براى آنها آب و هیزم مىآورد و در حلّ مشکلاتشان مىکوشید.
روزى زن «سعید» درباره مطلبى از پشت پرده با ثعلبه سخن مىگفت، هواى نفس بر او چیره شد، پرده را کنار زد، همین که چشمش به همسر زیباى سعید افتاد دل از دست بداد و گام پیش نهاد و دست دراز کرد که زن را در آغوش گیرد، ولى همسر سعید فریاد زد، ثعلبه چه مىکنى؟ آیا روا است برادر مجاهدت در راه خدا مشغول جهاد باشد و تو در خانه او نسبت به همسرش قصد خلاف داشته باشى؟!
این سخن، ثعلبه را تکان داد، گوئى از خوابى عمیق برخاسته بود، فریادى کشید و از خانه بیرون رفت و سر به کوه و صحرا گذاشت، و به گریه زارى مشغول شد و مىگفت:
«الهى انْتَ الْمَعْرُوفُ بِالْغُفْرانِ وَ انَا الْمَوْصُوفُ بِالْعِصْیانِ؛
خدایا تو معروف به آمرزش و من موصوف به گناهم!»
به این ترتیب او خود را در محرومیّت و تنگنا براى مجازات خویشتن نسبت به خطایى که از او سرزده بود قرار داد؛ سرانجام طىّ داستان مفصّلى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و به پیشگاه آن حضرت توبه خویش را عرضه نمود، و آیه 135 سوره آل عمران در حقّ او نازل شد، و توبهاش مقبول درگاه الهى افتاد.
وَ الَّذِینَ اذا فَعَلُوا فاحِشَةً اوْ ظَلَمُوا انْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوْبِهِمْ وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ الَّا اللَّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوْا عَلى ما فَعَلُوْا وَ هُمْ یَعلَمُونَ؛
و آنها که وقتى مرتکب عمل زشتى شوند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا مىافتند و براى گناهان خود طلب آمرزش مىکنند و کیست جز خدا که گناهان را ببخشد و بر گناه اصرار نمىورزند، با این که مىدانند!» [2]
در ذیل این کریمه، در کتاب امالی شیخ صدوق از امام صادق(ع) روایت شده که وقتی این آیه نازل شد، ابلیس بالاى کوه مکه به نام کوه ثور رفت و فریادى هر چه بلندتر به عفریتهاى خود کرد و همه گردش آمدند و گفتند: اى آقاى ما براى چه ما را دعوت کردى؟ گفت: این آیه نازل شده است؛ کیست به میدان آن رود؟
یک عفریتى برخاست و گفت: من با چنین و چنان. گفت: تو نمیتوانی. دیگرى برخاست و مانند آن را گفت و همان را شنید. وسواس خناس گفت: من بر علیه آن توانایی دارم. گفت: با چه؟ گفت به آنها نوید دهم و آرزو اندازم تا گناه کنند و چون این کار را کردند استغفار را از یادشان ببرم. گفت: تو براى آنى و تا قیامت او را بر آن گماشت.»[3]
پینوشتها:
1. در میان یاران پیامبر صلى الله علیه و آله افراد زیادى بودند که نام ثعلبه داشتند، و این ثعلبه غیر از ثعلبة بن حاطبانصارى است که از پرداخت زکات خوددارى کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله و مسلمانان او را از جامعه اسلامى طرد کردند.
2. اخلاق در قرآن، مکارم شیرازی، صفحات: 264-263
3. الأمالی، صدوق : 551/737
در حالات یاران پیامبر علیه السلام