?داود نبى(ع) و کسب روزى?
حجت الاسلام والمسلمین شیخ حسین انصاریان درباره وسایل هدایت میگوید به داود(ع) خطاب رسید: خیلى دوستت دارم، ولى در زندگى تو یک نقطه هست که آن را دوست ندارم. عرض کرد: مولاى من! آن نقطه چیست؟
خطاب رسید: زندگىات از پول بیتالمال اداره مىشود، بر تو که پیغمبرم هستى نمىپسندم. دولت و حکومت و ارتش باید باشد، اما تو یک کلاس دیگرى دارى. گریه کرد، گفت: محبوب من! من از فردا دیگر از بیتالمال مصرف نمىکنم، اما به این مردم خدمت مىکنم.
قرآن مجید مىگوید: از همان وقت به آهن گفتم وقتى در دست داود مىروى، نرم شو.
آهن در دست او عین خمیر نرم بود، هر شکلى که مىخواست به آن مىداد.
?زنبیلبافى سلیمان(ع) براى امرار معاش?
حضرت سلیمان(ع) هم همین طور، این مسأله را از پدرش دیده بود. خدا یک سلطنتى به او داد که به هیچ کس آن سلطنت را به آن شکل و کیفیت نداده است، جن و پرندهها و انسانها و باد برایش کار مىکردند.
خودش چطورى زندگىاش را اداره مىکرد؟ خودش براى خرج خود و زن و بچهاش ساعتى را گذاشته بود، زنبیل بافى مىکرد، مىفروخت و با همان زندگى خودش را اداره مىکرد. براى نمازش هم در مسجدهاى بیتالمقدس مىرفت و جاهایى که مردم او را نشناسند، در آن صفهایى مىنشست که آستین پارهها مىنشستند. آن وقت وقتى حالش را مىدیدند، در دل مىگفتند: این عجب موجودى است، بپرسیم کیست؟ خانهاش کجا است؟ با او ارتباطى برقرار کنیم؟ چراغ هم که در مسجدها نبود. آقا جان! اسم خود را ممکن است بفرمایید؟ اشک سلیمان مىریخت و مىگفت: « مسکینٌ مع المساکین » یعنی کسى نیستم، من هم افتادهاى از طایفه افتادگان هستم.
هر چه گرفتارى قلب ما در این دنیا بیشتر باشد، مرگ و دل کندن ما از این دنیا سختتر خواهد بود. راحت زندگى کنیم که بتوانیم راحت به خدا برسیم، و با ملکوت پیوند بخوریم
داود نبی وکسب روزی