بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ
خوش حکایتی از دیدار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)‼️
او یکی از شیعیان بود و در مدائن می زیست، با یکی از دوستانش برای انجام مراسم حج، به مکه رفتند، در مکه و منی و عرفات، در همه جا با هم بودند
برای انجام قسمتی از مراسم حج به عرفات رفتند، در آنجا ضمن انجام عبادات خود، جوانی خوش سیما را در حال احرام دیدند که نشانه های مسافر بودن او از چهره اش دیده می شد، در این میان فقیری آمد و تقاضای کمک کرد، آنها چیزی به او ندادند
فقیر نزد آن جوان رفت و تقاضای کمک کرد، آن جوان چیزی از زمین برداشت و به آن فقیر داد و آن فقیر برای او دعای بسیار و عمیق کرد.
سپس آن جوان از نزد آنها برخاست و ناگهان پنهان شد
آن دو نفر می گویند، نزد آن فقیر رفتیم و گفتیم، عجبا آن جوان، چه چیزی به تو داد؟
?فقیر ریگ طلای دندانه دار را به ما نشان داد، که وزن آن قریب بیست مثقال بود.
آنها در یافتند و احتمال قوی دادند که آن جوان حضرت ولی عصر عجل الله فرجه بوده است، به جستجوی او پرداختند ولی او را نیافتند،
از جمعیتی که آن جوان در میان آنها بود، سراغ او را گرفتند، آنها گفتند:
درباره این جوان اطلاعی جز این نداریم که: از سادات علوی است و هر سال پیاده به حرم می آید و در مراسم حج شرکت می کند.
?اصول کافی باب فی تسمیه من راه ص ٣٢٩و٣٣٠
_________
#داستان
_________
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
عجل الله تعالی فرجه
خوش حکایتی از دیدار امام زمان عج