خوبی های فراموش شده
مادر بزرگم تعریف می کرد: سال ها قبل همراه پدر و برادرانم برای خوشه چینی به بیابان می رفتیم و پشت سر درو گران خان خوشه ها را برای تأمین آذوغه ی زمستان جمع و به خانه می آوردیم و با وسیله ای به نام گردون خرد و منتظر می نشستیم تا باد وزیدن بگیرد و کاه و کلش را از دانه ها جدا می کردیم و با آسیاب دستی که داشتیم دانه ها را آرد می کردیم و نانی برای سفره تهیه می کردیم.
می گفت خانه های روستایی مان همه از سنگ، چوب، گِل و خشت بود و همه به داخل هم به وسیله ی پنجره ای راه داشت و همسایه ها هر چه داشتند را بین هم تقسیم می کردند و برای همین همیشه سر سفره تنوع غذایی وجود داشت و هیچ کس سفره اش خالی نمی ماند.
می گفت اگر سختی برای تأمین مایحتاج خود داشتیم، در کنارش صفا و صمیمیت ، دل خوشی و مهربانی داشتیم که باعث می شد دیر تر پیر شویم و از زندگی هامان لذت ببریم .از وسایل آن زمان می گفت: از تیر و تخته برای نان پتیری پختن تا داس و خیش و گاو برای کشاورزی و مشک و خیک روغن برای نگهداری دوغ و روغن و …
می گفت: برای خرید باید روز ها سفر می کردیم تا بتوانیم به شهر کناری برویم و مایحتاجمان را تهیه کنیم، اگر کسی الاغی داشت جزء متمکنین روستا به حساب می آمد، ولی هیچ گاه فخر فروشی نمی کرد و الاغش مال همه ی مردم بود و هر کس کاری داشت آن را به قرض می گرفت.
آهی کشید و گفت: اما الان چه؟ هیچ کس به فکر دیگری نیست، مهر و محبت فقط در کتاب ها یافت می شود، صفا و صمیمیت مُرد، کار و زار ها زیاد شده و جای گاو و خویش را تراکتور گرفت، مردم خروار خروار گندم و جو برداشت می کنند و در همسایگی شان بچه ها گرسنه سر به بالین می گذارند، نه خمس مالی و نه انجام دیگر واجباتی…
آسمان هم با ما قهر کرده و گه گاهی بغض می کند و چادر سیاه به سر می کشد، اما دریغ از اندکی گریه و این بغض بدون گریه ی آسمان، غضب زمین را هم زیاد کرده وزمین با ناراحتی هر چه تمام تر خاک خود را به سر می ریزد و جگرش پاره پاره و تَرک تَرک می شود.
این مقدمه ی بالا بلند را گفتم تا برسم به این نکته که زمانی مردم با اندک داشته هایشان این چنین خوب و خوش و با صفا و صمیمیت در کنار هم زندگی می کردند و این زمان با این همه داشته، باز هم از زمین و زمان گلایه دارند، زمانی که مردم نه شناسنامه داشتند و توقع سهمی از کشور و انسانی به نام شاه .
آن زمان مردم همه و همه دست رو به آسمان داشتند و طلب روزی از سمت خدای احد و واحد داشتند.
چیزی که در عصر کنونی رفته رفته به فراموشی سپرده می شود و مردم با تمام دارائی هاشان رفته رفته فقیر تر و بدبخت تر می شوند…
#طلبه_نوشت
خانم مرادی
خوبی های فراموش شده.