بخشش
#داستانک
عربی بیابانی خدمت اباعبد الله الحسین علیه السلام آمد و گفت: ضامن شده ام که دیه کامله اى را بپردازم؛ اما توان آن را ندارم، ناچار نزد بخشنده ترین مردم؛ یعنى شما خاندان پیامبر آمدم .
حضرت فرمود: سه سؤ ال از تو مى کنم، اگر به یکى پاسخ دادى، یک سوم مال را به تو مى دهم، اگر به دو سؤ ال پاسخ دادى، دو سوم مال و اگر به سه سؤ ال پاسخ دادى، همه آن مال را عطا خواهم کرد.
مرد عرب گفت: شما از خاندان علم و فضیلتى، چگونه مى توانم جواب سوالات کسى همانند شما را بدهم!
فرمود: از جدم فرستاده خدا شنیدم «المعروف بقدر المعرفه؛ باب معروف و بخشش را به اندازه معرفت مردم بگشایید».
مرد عرب گفت: پرسش هایت را بگو، اگر بدانم پاسخ مى گویم و اگر نه، از شما یاد مى گیرم.
حضرت فرمود: افضل عمل ها چیست؟ اعرابى گفت: ایمان به خدا.
امام فرمود: چه چیز سبب نجات مردم از هلاکت و نابودى است؟
عرب گفت: توکل و اعتماد بر خداوند.
امام فرمود: زینت انسان چیست؟ عرب گفت: علمى که همراه عمل باشد.
امام فرمود: اگر این شرافت را نیافت، چه؟ عرض کرد: مالى که با آن مروت و جوانمردى باشد.
حضرت فرمود: اگر این را هم نداشته باشد؟ گفت: فقر و پریشانى که با صبر و شکیبایى توام گردد.
امام فرمود: اگر این را نیز نداشت؟ مرد عرب گفت: لایق چنین آدمى آن است که صاعقه اى از آسمان فرود آید و او را بسوزاند!
در این حال امام خنده اش گرفت، سپس کیسه اى که در آن هزار دینار سرخ بود و انگشترى که نگین آن دویست درهم مى ارزید به او عطا کرد و فرمود: با این طلاها دیه را بده و پول این انگشتر را صرف زندگىات کن.
اعرابى این آیه را تلاوت کرد: «الله اعلم حیث یجعل رسالته
? بحار الانوار، ج 44 ص 196
خدا می داند رسالتش را کجا قرار دهد.