خاطره ای از شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی از زبان همسرشان
منتظرت هستم.
یک روز بعد از شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود.
گفتم بروم سراغ آن دفتری که خاطرات مشترکمان را در آن می نوشتیم.
به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک نامه با این مضمون نوشته بود:
همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و عاقبت به خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست شهدای کربلا نوشته شود. آن دنیا منتظرت هستم .
…………….
قبل از شهادتش خواب دیدم که رفتم حرم حضرت زینب(سلام الله علیها). تمام عکس شهدا را در حرم چسبانده بودند. خانمی آنجا بود که روبند داشت.
از آن خانم پرسیدم که اینها عکسهای چه کسانی هستند؟ ایشان گفت: عکس شهدای کربلا. بعد هم گفت: اینها بسیارعزیز هستند. در میان عکسها تصویر عبدالمهدی من هم بود.
خیلی نگران شدم تا اینکه خبر شهادت را به من دادند. عبدالمهدی در شب تاجگذاری امام زمان(عج) همان طور که آیتالله بهجت فرموده بودند به شهادت رسید.
29 دی ماه سال 1394 بود. عبدالمهدی با اصابت موشک کورنت به آرزویش رسید.
وقتی خبر را شنیدم، بال بال میزدم که پیکرش را ببینم. آخر خیلی دلم برایش تنگ شده بود. گفتم عبدالمهدی به حاجتت رسیدی. بعد از شهادتش خواب دیدم که پشت سر امام زمان(عج) میرود و از اینکه در کنار امام حسین (علیه السلام) است، بسیار خوشحال بود.
میگفت من زندهام فکر نکنید که مردهام هیچ وقت ناشکری نکنید. هر مشکلی داشتید من برایتان حل میکنم.
من و عبدالمهدی 9 سال با هم زندگی کردیم. ریحانه هفت ساله و فاطمه دو ساله یادگاریهای شهیدم هستند.
️ریحانه خیلی وابسته به پدرش بود. خیلی با پدرش حرف میزد.
شهید عبدالمهدی کاظمی
خاطره ای ازعبدالمهدی کاظمی از زبان همسرش.