از جهالت تا شهادت و خاطرات شهید شاهرخ ضرغام
کردستان
حالا دیگر فضای متشــنج تابستان پنجاه و هشت فرا رسید . خبر رسید کردستان به آشوب کشیده شده . امام پیامی صادر کرد : به یاری رزمندگان در کردستان بروید . شاهرخ با شنیدن پیام امام دیگر ســر از پا نمی شناخت . ســاعت ســه عصر (یکســاعت پس از پیام امام) شاهرخ با یک دستگاه اتوبوس ماکروس درمقابل مسجد ایستاد . بعد هم داد میزد : کردستان ، بیا بالا ، کردستان …!!!
ساعت چهار عصر ماشین پر شد . و به سمت سنندج حرکت کردیم . نیروی ما تقریباً هفتاد نفر بود . فرمانده پادگان سنندج وقتی بچه های ما را دید گفت : فرمانده شما کیه ؟! ما هم بلافاصله گفتیم : آقای شاهرخ ضرغام . اما شاهرخ گفت : چی میگی ؟! من فقط می تونم تیراندازی کنم . من که فرماندهی بلد نیستم . بعد با صحبت هایی که شد شاهرخ را به عنوان فرمانده انتخاب کردند .
بعد از مدتی که در سنندج بودیم ما به سقز رفتیم عملیات آغاز شد . با دستگیری بیست نفر و کشته شدن چند نفر از سران ضد انقلاب سقز هم پاکسازی شد . شــهید چمران هم که از ماجرا خبردار شــده بود به دیدن ما آمد و از رشادت بچه ها بخصوص شاهرخ تجلیل کرد . در طی عملیات شاهرخ مجروح شد و مدتی در تهران بستری بود …
حماسه های اورا در سنندج، سقز، شاه نشین و بعدها در گنبد و لاهیجان و خوزستان و . . . هنوز در خاطره ها باقی است. شاهرخ از جمله کسانی است که پیر جماران در رسایشان فرمود: اینان ره صد ساله را یک شبه طی کردند. من دست و بازوی شما پیشگامان رهائی را می بوسم و از خداوند می خواهم مرا با بسیجیانم محشور گرداند…
خاطرات شهید شاهرخ ضرغام در کردستان.