خاطرات به روایت خواهر شهید احمداعطایی
احمد خیلی شیطنت داشت! اما شیطنت شیرین، نه بد!
زیاد اهل درس خواندن نبود! وقتی من ازدواج کردم، احمد کوچک بود. همسرم دبیر او بود. از دست شیطنتهای احمد به من شکایت میکرد!
یک بار در مدرسه سرش درد گرفته بود، برای این که همین را بهانهی فرار از درس کند، آنقدر پیاز داغش را زیاد کرده بود که او را با موتور به خانه آوردند! از همسرم که پرسوجو کردم میگفت: همان بهتر که مدرسه نیاید! کلاً خیلی شیطنت میکرد!
از بچگی هم به خاطر دارم، مدام با ما به هیئات میآمدو هر پنجشنبه باهم به مزار شهدا میرفتیم.
احمد خیلی راحت در مورد ازدواجش با من صحبت میکرد و میگفت «خدا فرموده زود ازدواج کنید.» 21 ساله بود که تصمیم به ازدواج گرفت و در 23 سالگی، با مرضیه خانم ازدواج کرد.
اولین نکتهای که برایش خیلی مهم بود، ایمان و ولایتپذیری همسرش بود. یکی از شروطش این بود که همسرش موسیقی حرام گوش ندهد و در مراسم ازدواجی که موسیقی دارد، شرکت نکند. مهریه بالا را قبول نداشت، چراکه معتقد بود بعد از جاری شدن صیغه عقد، باید توان پرداخت آن را داشته باشد.
در جامعه ما رسم بر این است که بزرگترها مهریه را تعیین میکنند، ولی نظر احمد این بود که مهریه، حق خانم است و خودش باید آن را تعیین کند.
خیلی زیاد از شهادت حرف می زد…همه به او شهید زنده میگفتیم!
یادم هست، خط تلگرامم مدتی خراب شده بود، وقتی درست کردم و پیامها برایم آمد، دیدم شکلکهای گل برایم فرستاده و نوشته: برایت گل فرستادم که بعداً وقتی شهید شدم نگویی احمد برایم گل نفرستاد!
ما همه میدانستیم احمد شهید خواهد شد! اما فکر نمیکردیم آنقدر زود برود! میگفتیم لااقل بچههایت را بزرگ میکردی بعد!
روزهای آخر هم از حرکاتش میفهمیدم! یک بار در خانه داشت میوه میخورد، دیدم که اشکهایش فروریخت و بعد بهسرعت پاک کرد! مدام میگفت برایم دعا کنید! ما هم فکر میکردیم برای کارهای دنیایی به گرفتاری خورده! و اینطور شد که ندانسته برای شهادتش دعا کردیم!!
مادرم می گفت به من زنگ میزد و میگفت: مادر برایم دعا کن! چند وقت بعد تماس گرفت و گفت: الهی قربانت شوم مادر! کارم درست شد!
روزهای آخر خیلی فیلمهای شهدای مدافع حرم را نگاه میکرد. خانوادههای آنها را به ما نشان میداد و میگفت: ببینید چقدر صبورند! ببینید همسران اینها، خواهران اینها، مادران اینها چقدر صبر دارند. داشت کم کم ما را آماده میکرد!
خاطرات به روایت خواهر شهید احمداعطایی