حکایت دنیا، قطره عسلی بزرگ است.
?قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید …
?باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد …
?مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد …
?اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت …
?در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد …
?دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ! .
?پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود …
?این است حکایت دنیا …
دنیا همه هیچ کار دنیا همه هیچ
ای هیچ ز بهر هیچ بر هیچ مپیچ
پ.ن:
قرار نیس دنیا رو بیخیال بشیم ولی سفت و سخت بهش نچسبیم.
#الدنیا_مزرعه_الاخره
#یوم_الحسره
حکایت دنیا، قطره عسلی بزرگ است.