حالا دوباره همدم زهرای خود شدی
????????
تیغی فرود آمد و فرقت شکست آه
فرقت شکست و موی تو در خون نشست … آه
خون قطره قطره از تب پیشانیات گذشت
چشم تو را در آن سحر تیره بست … آه
دوران ناب ساغر عمرت به سر رسید
دیگر خمار مرگ شد آن چشم مست … آه
زخم سرت عمیق شد اما تو را نکشت
آری تو را که طاقت این درد هست … آه
از آن دمی که ماه تو در خاک و خون نشست
در بین کوچه آینه ی تو شکست … آه
زخم دل تو سر زد و جان تو را گرفت
زخمی که بر نداشت دمی از تو دست … آه
حالا دوباره همدم زهرای خود شدی
دیگر بس است ناله و دیگر بس است … آه
????????