نگاه که درون خویش را از خود تهی یافتی و بیرون از خویش را خالی از خدا قرآن بخوان
- آنگاه که در دریای خروشان زندگی در چنگال طوفان جهل و ترس اسیر شدی و ساحل صلاح و صلح و کشتی نجات و رهایی را آرزو کردی قرآن بخوان
- آنگاه که عقلت احساست را به بند کشید و فکرت عشقت را و قوه ی پیوستن به یزدان به نیروی عرفان را از دست دادی قرآن بخوان
- آنگاه که در کوچه باغهای یاس حیران و سرگردان ناامید و پریشان در جستجوی قطر ه ای آب کشتزار خشک و قحطی زده ی اندیشه ات را تسلی می دهی از دنیای بیکران امید لختی برگیرد قرآن بخوان
- آنگاه که مرگ را ختم و معاد را وهم و پندار را حتم یافتی قرآن بخوانآنگاه که غرور وجودت را گرفت و تفاخر شعورت را و ذلت خویش را عزت یافتی و نخوت خویش را همت قرآن بخوان
- آنگاه که از فرط جهالت امانت را از یاد بردی و به خیال سعادت اسیر ضلالت گشتی قرآن بخوان
- آنگاه که خود را خدا یافتی یا خدا را جدا از خود و شرک را توحید پنداشتی و شمع را خورشید قرآن بخوان
- آنگاه که مرگ خود را دور دیدی و حیات خویش را جاوید یافتی و دنیا و آخرت را جدا از هم و دنیاداری و بهشت را در کنار هم قرآن بخوان
- آنگاه که از درستی گسستی و بر مرکب پستی نشستی و به سستی پیوستی و در منجلاب تباهی رهایی را خواستی قرآن بخوان
- آنگاه که بیعت با تاریکی و غیبت نور خسته شدی قرآن بخوان
- آنگاه که گدشته و حسرت و حال را عسرت و آینده را حیرت احساس کردی شب قدر را به یاد آور و قرآن بخوان
- آنگاه که نهایت سعادت را بودن و شهادت را نهایت حیات پنداشتی و ماندن را شرافت و رفتن را ضلالت و شدن را حماقت قرآن بخوان
- آنگاه که نسیان گریبانت را گرفت و عصیان را و معصیت خویش را معصومیت پنداشتی قرآن بخوان
- آنگاه که در دره های پستی و زبونی در جست و جوی راهی بسوی قله ی انسانیت سنگشان را در می نوردی و همچون اسیر زندانی دریچه هایی را می جویی قرآن بخوان
- آنگاه که در دل سیاه شب و در اعماق تاریک ظلمات در جست و جوی نور و روشنی شمع وجودت را از شور و التهاب می سوزد و در آرزوی صبح و سپیدی افق امید را به نظاره ی بنگری شاید طلوع فجر را در نیمه ی شب تماشا کنی قرآن را باز کن تا در فلق برگهایش در افق اندیشه ات فجر را ببینی قرآن بخوان
===================
تهی یافتن درون و برون خویش.