تقابل #مسیحیت صهیونیزم با #مهدویت شیعه
مسیحیان صهیونیزم معتقدند در جنگ آرماگدون فرزندان خدا با فرزندان شیطان (یعنی مسلمانان و روس ها) می جنگنند و به همین دلیل است که جرج بوش پسر از ایران به عنوان محور شرارت یاد می کند چرا که محور شرارت یکی از اصطلاحات «مسیحیت صهیونیزم» است.
سیدهادی سیدافقهی، کارشناس ارشد مسایل سیاسی فرهنگی خاورمیانه در تشریح نحوه ی پیدایش جریانی خاص بنام «مسیحیت صهیونیست» اهداف، برنامه ها و تفکرات این جریان به شکل خاص در رابطه با اندیشه «موعودگرایی و آخرالزمان» و «رویارویی و مقابله ی آن با اندیشه مهدویت» پاسخ می دهد:
با توجه به آنکه ما معمولا صهیونیزم را برای«یهود» به کار می بریم نه مسیحیت، لطفا بفرمایید «مسیحیت صهیونیزم» چه فرقه ای است؟ از کجا پدید آمده و اصولا چه ارتباطی بین «مسیحیت» و «صهیونسیم» وجود دارد؟
«صهیونیزم مسیحی» هرچند امروز چندان شناخته شده نیست ولیکن در عرصه بین المللی، هم در عرصه فرهنگی و هنری و هم در عرصه سیاسی و امنیتی و مخصوصا در دنیای رسانه، نفوذ بسیار وسیعی دارد و بسیار خطرناک است. درباره ریشه پیدایش این تفکر باید نکاتی را مدنظر قرار داد تا مخاطب برای کسب اطلاعات بیشتر و ادامه مطالعات بتواند بر اساس یک روش هدفمند و مشخص پیش رود.
درباره پیدایش این جریان باید گفت «مارتین لوتر» یک کشیش آلمانی و یک سخنور زبردست بود که در اوایل قرن 16 زندگی می کرد. وی مذهب کاتولیک داشت. وقتی به واتیکان سفر کرد و زندگی مجلل و شاهانه پاپ را دید علیه واتیکان و این زندگی شاهانه اعلام جنگ کرد و طرفداران وی از این اقدام بسیار تحت تاثیر قرار گرفتند. چرا که وی علاوه بر کشیش، استاد دانشگاه نیز بود و از این رو موقعیت اجتماعی و مخاطبان خوبی داشت.
«مارتین لوتر» سپس تصمیم گرفت انجیل ترجمه ی آلمانی رسمی کلیسای واتیکان را از جامعه آلمان حذف کند و خود، انجیل را به زبان روان آلمانی ترجمه کرد. وی ضمن اعلام جنگ علیه کشیش ها ادعا کرد همه آنچه واتیکان به مردم ارائه می دهد، دروغی بیش نیست و یک دکانداری دینی است.
این افشاگری ها باعث شد تا حساسیت های بیشتری در این رابطه ایجاد شود و شاگردان وی نیز این مسیر را ادامه دادند. در نتیجه ی این اقدامات در دین مسیحیت شکافی ایجاد شد که نتیجه ی آن تشکیل دو گروه «کاتولیک» و «پروتستانیزم (معترض)» بود. و از آنجا که حرکت مارتین لوتر یک حرکت اعتراض آمیز بود همین لفظ «پروتستانیزم» یا «مذهب اعتراض گرا» در فرهنگ و قاموس مسیحیت نهادینه شد.
به همین دلیل امروز سه مذهب در مسیحیت وجود دارد؛ کاتولیک، ارتدوکس و پروتستان. ما در این مجال کاری به تقسیم بندی های درون مکتبی مسیحیت نداریم و وارد مبحث مسیحیت صهیونیزم می شویم. «مارتین لوتر» کتابی نوشت به نام «مسیح یهودی زاده شد» و در آن بسیار از یهود، تورات، خاخام ها، رموز تورات و اینکه تورات زیربنای انجیل است، سخن گفت. او در مقدمه کتاب «مسیح یهودی زاده شد» می گوید: «ما باید همچون سگان ریزه خوار سفره یهودیان باشیم. چون در انجیل رموزی وجود دارد که ما نمی توانیم آنها را بازخوانی و بازگشایی کنیم و باید به خاخام های یهودی متوسل شویم.»
به عبارت دیگر وی به تدریج یک نوع «نوکیشی» و یک نوع «حرکت احیاگرانه فرهنگ یهودیت» را مطرح می کند. در حالی که در آن زمان جامعه اروپا اصولا از یهود بیزار بود. آنها معتقد بودند یهودیان انسان هایی خبیث و موذی هستند که اقتصاد آنها را قبضه کرده و قاتل مسیح هستند. مارتین لوتر این دیدگاه را تغییر داد و به مرور زمان یک نگاه تقدس مابانه و منت جویانه در بین مسیحیان پروتستان نسبت به یهودیان پدیدار شد که توام با عزت و احترام بود.
یعنی این گروه در اصل مسیحی هستند اما به یهود نگاهی خاص و ویژه دارند؟ این نگاه خاص به یهود از کجا ناشی می شود؟
بله ! با گذشت زمان مسئله «منجی موعود» مطرح شد؛ تحت این عنوان که ما در آخرالزمان منتظر بازگشت حضرت مسیح هستیم و آنگاه که حضرت مسیح بازگردد دنیا آباد شده، عدل و داد و برادری و برابری ایجاد خواهد شد. اما این ایده ی بازگشت مسیح به سرنوشت یهودیان صهیونیست گره خورده است. یعنی این گروه با وجود این که مسیحی هستند، اما یک نگاه عبادت گونه و تقدس مابانه نسبت به اسراییل
دارند. آنها تصور می کنند خدمت به اسراییل یک نوع عبادت است و یک موضع سیاسی یا یک حرکت تشکیلاتی صرفا سیاسی اجتماعی نیست.
تقابل مسیحیت صهیونیزم با مهدویت شیعه