به روایتی از خواهر زاده شهید ؛
نوعا توی مسجد کنار هم می نشستیم
کاظم خصوصا بعد از حضور در جبهه بسیار کم حرف شد
حالات بخصوصی داشت ؛ معمولا توی قنوت نماز گریه می کرد.
آنقدر که حتی بقیه را تحت تاثیر قرار می داد.
اوایل توی خونه خیلی شوخی می کرد و بگو بخند داشت
سر به سر همه میذاشت و اون هارو می خندوند.
خواهرش می گفت : برای اینکه ما بخندیم همه کار می کرد .
بعضی وقت ها پیراهن و شلوار مادرم رو می پوشید و شروع می کرد به مسخره بازی.️نمی دونید از شوخی های کاظم چقدر می خندیدیم.
می گفتیم : این چه کاریه! نکن زشته
اما کاظم ادا و اطوارش رو ادامه می داد و می گفت : نه بابا بذار بخندیم …
بچه هارو خیلی دوست داشت گاهی هندوانه می گرفت … روش عکس بچه می کشید و بغل می کرد می داد دست ما و می گفت : اینم بچه! ما هم میخندیدیم .
یعنی اوایل خیلی شوخی می کرد و بگو بخندش به راه بود …
اهل عکس گرفتن و خوش بودن و این طور چیزها بود.
ولی یکهو حالش کلا از این رو به آن رو شد …!
روحیه اش بنا به دلایلی عوض شد.
من این رو می فهمیدم.
اما دلیل تغییرات دایی رو نمی فهمیدم
تا اینکه بعد ها فهمیدم در همون حالت های خاص و خلسه، بهش گفته اند کمتر شوخی کن
این فایل صوتی نوار الان هم هست.توی نوار تکرار می کنه و می گه : گفته اند شوخی ات را کم کن.
ظاهرا این توصیه ائمه سلام الله علیه به او بود.بخاطرهمین دیگه مثل قبل نبود.
به مرور ارتباط ما کم تر شد و کم تر با کسی جوش می خورد.نه اینکه بداخلاقی کنه نه !!
بیشتر توی حال خودش بود …
شهید کاظم عاملو
تحول قبل از شهادت.