به روایت مادر شهید خاطرات_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
فرزند 26 ساله ام متولد 1368 با برادر دیگرش دوقلوهای آخر من بودند. با سختی فرزندانم را بزرگ کردم. من 6 فرزند دو دختر و 4 پسر داشتم که در حال حاضر یکی از پسرانم در نزد حضرت زهرا(س) میهمان است.
حمید بسیار با ایمان و همیشه با وضو بود و همواره به مسجد فاطمه زهرا در محله خودمان می رفت. هیچگاه نماز اول وقت، دعای توسل و کمیلش ترک نشد.
فرزندم بسیار با حیا بود و چشمش حیا داشت. در هنگام مواجه با نامحرمان سرش پایین بود به گونه ای که یکی از اساتید دانشگاه برایم از حیای فرزندم تعریف می کرد و می گفت هیچگاه مستقیم به خانم ها نگاه نمی کرد.
اهل زهد بود و از سر کار که می آمد برای استراحت بدون متکا دراز می کشید.
حمید ورزشکار بود و تا مرحله داوری رشته کاراته نیز پیش رفت…
چنان وقتش را تنظیم کرده بود که جای خالی نداشت. حضور در ورزشگاه و تعلیم کاراته به ورزشکاران، حضور در حلقه های صالحین پایگاه بسیج به عنوان مربی، حضور در هیات و برنامه های دیگر.
میاندار هیئت خیمه العباس بود و چنان سینه میزد که سینه اش گاه سیاه می شد.
گاه چنان برنامه ریزی می کرد که تا پاسی از شب فرزندم به کار و فعالیت مشغول بود.
حمید خاص و گلچین شده خود خدا بود… از همان کودکی خاص بود و در میان دیگر فرزندانم هیچ کدام مثل این نبودند از همه نظر ممتاز بود گویا او گلچین شده و خدا خودش او را به این سمت هدایت کرد.
حمیدم همیشه با مادر گفتن هایش دلم را می برد… همیشه پیشانیم را می بوسید و لبخند بر لب داشت.
هیچگاه ندیدم در مقابل من و پدرش دراز بکشد و یا بی ادبی کند.
جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات
به روایت مادر شهید حمید سیاهکالی