ای حکیمی که پوشنده خطایی...
الهی! در سر آب دارم، در دل آتش
در باطن ناز دارم، در باطن خواهش
در دریایی نشستم که آن را اکران نیست، به جان من دردیست که آن را درمان نیست.
دیده من بر چیزی آید که وصف آن به زبان نیست.
الهی! ای کریمی که بخشنده عطایی و ای حکیمی که پوشنده خطایی
و ای احدی که در ذات و صفات بی همتایی
و ای خالقی که راهنمایی و ای قادری که خدایی را سزایی
به ذات لایزال خود و به صفات با کمال خود و به عزت جلال خود و به عظمت جمال خود که جان ما را صافی خود ده، دل ما را هوای خود ده، چشم ما را ضیاء خود ده و ما را آن ده که آن به