اندوه بخیل...
? اندوه #بخیل#
بوستان سعدی
مردی بخیل سرمایه ای فراوان اندوخته بود، اما به سختی روزگار می گذراند و خرج نمی کرد.
پسرش در کمین نشست و فهمید که پدر کیسه های طلا را در کجا زیر خاک پنهان کرده است.
شبانگاه رفت، طلاها را از زیر خاک درآورد، به جای آنها سنگ نهاد و خاک بر آن ریخت.
پسر خیلی زود طلاها را خرج کرد.
پدر، پس از مدتی متوجه شد که چه بلایی سرش آمده است و افسرده و ماتم زده شد.