دو روایتِ کوتاه از زلزله ی تهران
دو روایتِ کوتاه از زلزله ی تهران:
#روایت_اول:
چند شب پیش که تهران زلزله اومده بود. بعضی از مردم تهران ، از ترسِ جونشون با لباس راحتی ( حتی بدونِ کفش) اومده بودند توی خیابون… رفتم به چند تاشون گفتم: 20 میلیون بهتون میدم ، برید توی خونههاتون… گفتن : مگه دیوونه ایم برا 20 میلیون جونمون رو به خطر بندازیم… دلم سوخت. آخه یادم اومد بعضی از همین مردم میگفتن : مدافعان حرم برا پول میرن سوریه…
.
#روایت_دوم:
تهران زلزله اومد… طرف از خونه لوکس و پر از امکاناتش فقط یه کوله پشتی روی دوشش بود. می گفت: فقط فرصت کردم همین کوله رو بردارم و فرار کنم…
یاد مرگ افتادم…که فقط توشه ی اعمال رو میذارن ببری
#کاش_مردم_بیدار_بشن
.
#تهران #زلزله #زلزله_تهران #قیامت #مدافعان_حرم