آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)

نظر از: سلمانی [بازدید کننده]

سلمانی
5 stars

سحر سر زد چو مهر از دامن خیر النسا زینب
به باغ آفرینش شد چوگل از غنچه ،وا زینب
قدم بنهاد بر هستی صفا بخش دل زهرا
جهان را کرد یکسر غرق در شور و نوا زینب
چنان تابید بر قلبش فروغ مهربانی ها
که چون گل کرد در باغ ولا نشو و نما زینب
بنازم ذات پاکش را که تا شش سالگی آموخت
حجاب و عصمت اززهرا ،بیان از مرتضا زینب
دلش از کودکی لبریز از مهر برادر شد
که دارد باحسین خودهزاران ماجرا زینب
کسی آخرچه می دانددراین سوداچه سودی هست
که شد غرق بلااز ابتدا تا انتها زینب
حسین ای رادمرد عرصه پیکار با بیداد
رها هرگز نخواهد کرد دامان ترا زینب
نگاه واپسینت رابیادآورد و با خود گفت
که بعد از این تویی دیگر سفیر کربلا زینب
چنان کوبید تخت و تاج سلطان ستمگر را
تمام انبیا گفتند گویی مرحبا زینب
به عهد خویش پابند است تاجان در بدن دارد
که کرده ست اقتدا از ابتدا بر مقتدا زنیب
تمام هستی خودرابه راه دوست دادازدست
چه زیبا دین خود را کرد بر دینش ادا زینب
شهودی دست خالی می رود هر چند از دنیا
امید عافیت دارد به عقبی از شما زینب

شهودی بستان آباد
جمعه۲۱دیماه۹۷

1397/10/24 @ 14:39

پاسخ از:  

تشکر بابت شعر ارسالی شماااا

1397/10/24 @ 14:57

پاسخ از:  

بسیااار زیباااا

1397/10/24 @ 14:57


فرم در حال بارگذاری ...

فروردین 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31
جستجو